تراژدی صنعتی
فرزاد وثوقی – روزنامه نگار
ای کاش دولت درهیچ کجای اقتصاد دخالت نمیکرد. همین آدمهایی که با چرتکه حساب وکتاب میکردند و دکتر مهندس نبودند اقتصاد سالم تر وروابط اجتماعی اعتقادی بهتری برای مردم درست کرده بودندوبدون ریا ونیرنگ هم معتمد محل بودند و هم حبیب الله . حالا اما شرایط به گونهای دیگر است. همه جا شعار میدهند ، شعارهایی که قبلا سیاسی بود حالاتبدیل به شعارهای اقتصادی اجتماعی شده ودریک کلام معیشت مردم را به شعار گرفتار کرده اند.
فارس یکی از استانهای پر ترافیک به لحاظ شعارهای سیاسی و انتخاباتی است ، چه ریاست جمهوری ،چه مجلس شورای اسلامیوچه شوراهای شهر وروستا . انتخابات مجلس خبرگان رهبری البته ازاین قائله مستثنی است چرا که درجریان آن وعدهای به مردم داده نمیشود وحتی میتواند بصورت تک نامزدی برگزار شود .
استان فارس را میتوان در مثالی به جریان کارگری تشبیه کرد. از فارس فقط کار خواسته اند ومیزبانی . کار دربخش کشاورزی که شیره جان فارس را که همان آب بود مکید وخشکاند . سالی یکبار مدال طلا برگردن کشاورزان انداختند که تولید کننده اول گندم آب بردرکشوربودندواز طرفی مدیران اقتصادی ما هیچ اقدامیبرای بهبود شیوههای کشت ، داشت وبرداشت ارایه نکردند.
فارس انبار غله ایران بود وبه واسطه این داستان سود کلانی به جیب خیلیها ریخته شد که عوایدی برای مردم خصوصا کشاورزان نداشت به همین دلیل بود که پس از داستان خشکسالی، کشاورزان بیچاره تر شدند وحاشیه نشین شهرهای بزرگ.اگر منافع آن روزهای پر سود در فارس هزینه شده بود حالا یک کشاورزی مدرن ومردمیثروتمند داشتیم نه کشاورزان ورشکسته که یا به دنبال آب از اعماق زمین هستند و گرفتار پروندههای قضایی به دلیل کف شکنی ویا تارک روستاهای زادگاه خویش .
اشتغال بدون جایگزین در فارس یعنی کشاورزی ودامپروری ، بدون آب این اقتصاد بزرگ زمینگیر میشود وروستاها تخلیه ، حالا به ماتم آن روزهای پر زرق وبرق نشسته ایم واز دست کسی کاری برنمیآید چراکه در چهار دهه گذشته تمام سعی مدیران ملی واستان کشاندن اوضاع واحوال به این طریق بوده است.
تمام افرادی که درقالب جناحهای سیاسی به رویه مدیران فصلی انتقاد دارند از این بخش موفقیت صددرصدی آنان غافل اند چراکه مدیران ملی واستانی در موضوع تخریب اقتصادی کاملا موفق عمل کرده اند ازاین جهت است که خارج نشین ودوتابعیتی هستند. این افراد اگر عرق ملی داشتند با گذشتن از جان درراه عمران وتوسعه کشور گام برمیداشتند. متاسفانه دایره قسمت ما را به شعارهای چهاردهه پیش باز گرداند دایرهای که درآن فقط دور خودمان میچرخیم .
مثلا قطب پزشکی بودن یا قطب الکترونیک بودن یا داستان نفت وگاز وقولهایی که به فارس دادند. اگر به حافظه اطلاعات واخبار موجود مراجعه کنیم این داستانهای تکراری را خواهیم دید و خواهیم خواند که پیوسته تمام مدیرانی که به استان فارس آمده اند ورفته اند در مورد همین مباحث سخن گفته اند.
بقالی را از دوران کودکی میشناختم شاید سال 1350 ،زمانیکه خانه پدری در محله پا گرفته بود وهمه درها بنام پدر وحرمتش به رویمان باز بود. درآن سالها این بقال محترم نه مدرک مهندسی داشت ونه دکترا که چپ وراست با این عناوین صدایش کنند. یک بقالی ساده در یک خیابان باصفا. هم دوتا پسرهایشان را میشناختیم هم شاگران جوانی که با جان ودل برای این استاد محترم کاروتلاش میکردند. سالها گذشت واین شاگردها برای خود استادی شدند.
مثل تمام حرفه وفنهایی که درایران وجود داشت و به آسانی وبا رونق بسیار ادامه داشت . کسی هم دخالتی در ماهیت اقتصادی اجتماعی این نوع فعالیتها نمیکرد. بالاخره متوجه شدیم آقای شاگرد با حمایت استادش یک بقالی بزرگتر دریک خیابان دیگر تاسیس کرده ، با حمایت مستقیم حضرت استاد ازدواج کرد وصاحب خانه شد. این جریانی بود که حضرت استاد درعین استقلال اقتصادی وشعور اجتماعی واعتقادی برای شاگردانش درست کرده بود. افراد درجه یک خانواده این استاد نیز که هم مسلمان بودند وهم معتقد زندگی خوبی داشتند.
بیاییم به پبشینه دخالتهای دولتی درقالب مالیات ،گرفتن عوارض ،تامین اجتماعی وجریانات کارگری و امثال آن حتی دریک مغازه کفاشی کوچک نگاهی دوباره بیندازیم .روزگاری که بوی کهنگی میدهد ،درفصل تابستان وتعطیلات مدارس هرکجا در میزدی برای شاگردی قبولت میکردند به نحوی که اوقات فراغت شما تکمیل بود از کار و تلاش والبته آموختن. سالها گذشت وجواب کسبه محل منفی شد، هر نوجوان وجوانی که برای کار سه ماهه مراجعه میکرد حضرت استاد با بد خلقی میگفت من خودم اینجا زیادی هستم. چه شد که استاد بزرگ محله این الگوی تمام عیار اقتصادی ، اجتماعی واعتقادی به یکباره تغییر رویکرد داد؟ این داستان مثال کوچکی بود برای اتفاق بزرگی که افتاده است.
شمار بی شماری از فعالیتهای اقتصادی از کارافتاده اند. بیکاری نماد بزرگ معرفی این اتفاق ناخوشایند است. کارخانههای بزرگ و صاحب برندی درفارس تعطیل شدند که چهار دهه تلاش وشعار برای بازگشایی آنان افاقه نکرده است . صدای سوت کارخانه بزرگ ایگار هنوز درگوشم طنین انداز است وقتی کارگرانی میرفتند وکارگران دیگری میآمدند واین تغییر شیفت حیات یک ملت را تضمین کرده بود.
از در این کارخانه رزمندگان بی شماری در قالب بسیج کارگری به جبهههای جنگ تحمیلی اعزام شدند وشهدای بسیاری تقدیم نهال انقلاب گردید . شهید فرصتیان یکی ازاین شهدا بود که نامش بر بلندای نام صنعت فارس میدرخشید . بعدها برای آنکه به راحتی کارخانه را تعطیل کنند وزمینهای دارای ارزش افزوده اش را بفروشند وآپارتمان سازی کنند، میگفتند صاحب کارخانه مسلمان نبوده است. با همین عناوین تند و دهان پر کن بسیاری صنایع دیگر را هم تعطیل کردند. باید این سوال را پرسید که صاحب کارخانههااگر مسلمان نبودند کارگرانی شاغل که تماما مسلمان بودند!
انقلاب روی شانههای کارگران مسلمان ایرانی شکل گرفت و ادامه یافت. منظورمان کاملا واضح است چراکه کارگران هم مسلمان بودند وهم ملیتشان ایرانی بوداما کارخانه به دلیل مالک غیر مسلمان با خاک یکسان شد! سایر کارخانه وکارگاههای کوچک وبزرگ دیگر هم برای تعطیل شدن وبیکار تولید کردن سرنوشتی مشابه داشتد.
حالا دنبال ایجاد صنعت درشهر شیراز واستان فارس هستیم . اما انگار همان جریان اما به شکلی تکامل یافته مانع آن است. به سرمایه گذار میگویند سرمایه بر، داستان تاسیس کارگاههای بزرگ تولید پنل خورشیدی همچنان پروندهای با یک وجب خاک است که چند هفته پیش درخبرهای استان در شورای اقتصاد برجسته شد .گرفتن یک استعلام عمر یک نسل را میگیرددرحالیکه هر تقاضای تاسیس میتواند چند نسل را بیمه کند.
نمایندگان ده دوره پیش مجلس کارنامه صنعتی ندارند، استانداران وفرمانداران دورههای گذشته نیز کارنامه صنعتی ندارند. تلاش آنان تنها در تولید بیکار ومهاجرثمر بخش بوده است . از حقیقت نباید گریخت بلکه باید به آن پناه برد ودرس عبرت گرفت. عقربههای ساعت با سرعت در حال حرکت به جلو هستند. از گذشته تنها میشود درس گرفت اما آینده را میشود ساخت . آینده ساز باشیم . //// انتهای پیام1139 کلمه